آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان


طوق در گردن همان زنجیر در پا همچنان

رفته بودم ز آتش امید در دل شعله ها


آمدم دل گرم از سوز تمنا همچنان

یار خسرو گشت شیرین و برید از کوهکن


کوهکن ره می برد در کوه خارا همچنان

پیش لیلی کیست تاگوید ز استیلای عشق


بازگشت از کعبه مجنون رند و رسوا همچنان

رو به شهر و ملک خویش آورد هر آواره ای


وحشی بی خان و مان در کوه و صحرا همچنان